[چلّه نشینی!]
چلّه نشینی کنم!،
تا ِبرَسَم باغ را! _
آه کشم نوبه نو!؛
سرد کنم داغ را!...
به دل، ازآنم نشست - داغ!؛
که ناآگهم! _
باغ!، درون ِ من و؛
پَرسه زنم راغ را!.
هاشم شریفی << بودش >> دانمارک
24,03,2009 Helsingør