[ در بَزم ِ دیو! ]
شاهِ بیدادگران! سَروَر ِ نـِیرنگ وَران!، که بخوردند و، خورند! ازکـُنِش ِ رنجبران!؛ مست! بُگذشت، به یک بزم ِ پُرازساده نگر! _ دید؛ چندین تنی از قافله ی ِ بی خبران!... پس، به آنها نگهی کرد! به صد کبرو، غـُرور!؛ به یکی شان! گفت : ای فامیلی ِ بی ثمران! _ تا کـِی ات سختی و، بی بهرگی و، دربدری؟ _ بنده ی ِ خود شـُوو، کاشانه ی ِ خود! کـُن دگران!... گفتی ار- آن برود، این برسد؛ خوش باشد! _ به هنوزی پـِی ِ آشوبِ نـُوی! دل نگران!... خویش باور شـُوو، افسار ِ دگرها! مَپَذیر! _ به نـُواندیشی ِ عقـلی!! ِبـَرهی! از َشـَرران!... ز خرافات و، رودرواسی!، اگر دور شوی!؛ نه تو!، امّا نوه ات!؛ هست! ز افراز- سران!... اینکه، امروز! تو را! پرتـُو ِ مِهری نرسد!؛*1 از خرابیّ ِ سَرائی ست! که ساختِ پدران!... ازتو! بُگذشت!، اگرمُخ! شَوَدَت دیگرگون!؛ شایَدَت!؟ آنکه، سَوادی بدهی؛ بر پسران!... تا کِی از نظم و، فنون! خانه ی ِ تو! بی بهره ست؟ _ ذهن!! درمان بـِنـَما! تا بـِدَمَد باغ!! درآن!... ز چه داری تو حسادت؟ به من و، صنعتِ من! _ گفتی : هوشت!، سه هزار ساااال!؛ زسرشد فـَوَران!... خود نمودی! که ز[مِهرو، خِرَد]ی خاوَرپور! _ شدی محتاج ِ میانجیگری ِ باختران!... در زمینی که همه واژه ی ِ مِهراست! به لب! _ جامه ی ِ هم! چه درانند؟ اهالی ش درآن!؟... مِهرو، میترا! داده آموزشت آیا؟ آنسان! _ که به دل! کینه بگیرو، مِهر! از- آن! بـِپَران؟!... سکـّه ی ِ خارجیان! داد فریبت! بسیار! _ چون خریدند، زتو!؛ خطـّ و، قالی را! به گِران!... چند غربی!، پـِی ِ حیله! بتو بَه بَه گفتند!؛ که گمانت بشود! هستی زصاحبنظران! _ گفتنت! : همه ش تو خطـّ و، قالی و، کااااشی بساز! _ کار ِ امروزه مکن! مرکبِ دانش! تو مَران!... پُرحرارت! خط نویسی و، قالی می بافی! _ غربیان!، رفته به مرّیخ!؛ توئی! دربدران!... سر ِ کارت بـِگــُذاشتند! به آن نستعـلیق! _ تا که آگه نشوی! الکترون را! َاثــَران!... صُبح ِ نِی را! تو به شبگون ِ دَوات! آلودی! _ هِی، نوشتی و؛ نبود از دیجیتالت! خـَبَران!... دُور ِ دنیا! نـَبُدی!، هنر- شناسا!؛ نشدی! _ هنرت ژرف شمردی و، شدی غرقه درآن!... در طلوع ِ واقعیّات!، به هم رفتت چشم!؛ دل!! به افسانه سپردی و، لبِ قصّه گــَران!... باوَر و، تربیتِ خانگی و، مطلبِ درس! _ گر، عوض شد؛ پسران! راد!! بزییّند! به جای ِ پدران!. هاشم شریفی << بودش >> دانمارک 10,04,2008 Helsingør *1 پس ازآنکه این چامه را! به - وبسایت - فرستادم، و از نمایشگر ِ رایانه بازخوانی داشتم؛ این نیمخانه، یا، نیمبخش ( مصرع ) را!؛ دگرگون ساختم.
|