[ گنج ِ مِهر! ]
سوگِ جانپروراگرهست مرا!، زان باشد!؛ که به هرپیکری ازدیگری ام! جان باشد!...
سوزم ازسوگِ وی و، شادی ام ازشادی ِ اوست! _ هم ازآنرو! تبِ پایندگی آسان باشد!...
مِهر!، میجوشد و؛ ازجان ِ جَهان! درجوشم! _ که به هستیّ و، به هرجان و، به انسان باشد!...
دیگران شاد چوباشند!، مرا!؛ خوشپوئی ست! _ بی زرو، سیم و، گهر!؛ شادی ام ارزان باشد!. هاشم شریفی << بودش >> دانمارک 27,04,2007 Helsingør
|