[ لازم و، ملزوم! ]
تکیه برعقل! نمودم، دل ِ احساس! شکست!_
به خِرَد! نـَقل نمودم؛ رُخ برافرُخته نشست!_
گفت: عقل است!، که ابزار ِ بَر ِ احساس است!_
شد به هم!؛ تا دل و، جانت! ز ِ خَس ِ زیست! بـِرَست!.
هاشم شریفی << بودش >> دانمارک 09,03,2006 Copenhagen